مکالمـه اصل فراموش شده در آموزش زبان انگليسي در ايران
25 آذر 1390 ساعت 20:43
نويسنده : فريده عباسي
روشهاي تدريس زبان در ايران درست نيست، اين معضل از مدارس آغاز ميشود وحتي در دانشگاهها و بسياري آموزشگاهها تداوم مييابد
بشر در هيچ دورهاي اين چنين با حجم انبوهي از دادهها و اطلاعات مواجه نبوده است. در برههاي از تاريخ که عصر اطلاعات و ارتباطات ناميده ميشود، بهترين ابزار بهره گيري از كتابها، فيلمها، كلاسهاي آموزشي، نرم افزارهاي رايانهاي و پهنه گسترده اينترنت، زبان انگليسي است،مشکلي که بسياري از دانش آموزان، دانشجويان و ساير اقشار جامعه با آن مواجهاند. اما آيا اشكال از بهره هوشي ايرانيان است كه پس از گذراندن واحدهاي درسي انگليسي- که از دوران راهنمايي آغاز ميشود و تا پايان دانشگاه ادامه دارد- هنوز نميتوانند در حد قابل قبولي از اين زبان بين المللي بهره بگيرند، يا ايراد از نظام آموزشي است که نميتواند در آموزش زبانهاي ديگر موفق عمل کند؟
بهترين زمان يادگيري
در حال حاضر زبان انگليسي، زبان مادري بيش از 340 ميليون شهروند بريتانيايي، آمريکايي، کانادايي و استراليايي است. علاوه برآن، به دليل نفوذ نظامي، اقتصادي، علمي، سياسي و فرهنگي دولت انگليس در سدههاي هجدهم و نوزدهم ميلادي و نفوذ فرهنگي و رسانهاي آمريکا در سدههاي بيستم و بيست و يکم، تعداد 600 ميليون نفر نيز زبان انگليسي را به عنوان زبان دوم به کار ميبرند. همچنين ميليونها نفر ديگر در سراسر جهان در حال يادگيري اين زبان هستند تا بخشي از نيازهاي علمي و فرهنگي خود را رفع کنند.
زبان شناسان بر اين بـــاورند که بهترين زمان آغـــاز يادگيري زبـــان دوم، زماني است که فرد، زبان نخست خود (زبان مادري) را در حد خواندن و نوشتن ساده، ياد گرفته باشد که اين موضوع در ايران حدود پايه سوم ابتدايي اتفاق ميافتد.
بر اين اساس بايد روند آموزش زبان انگليسي به ترتيبي پيش رود که دانش آموز در پايه سوم ابتدايي با الفباي انگليسي آشنا شود و در پايه چهارم با قراردادن حروف در کنار هم کلمه بسازد و در پايه پنجم جمله سازي را آغاز کند. پايه ششم (اول راهنمايي) زمان مناسبي است براي تدريس ساختار زبان (گرامر)، البته نه به صورتي که تمامي مباني اصلي زبان در مدت کوتاهي (يک يا دو ماه) در همين پايه آموزش داده شود. اين کار مانند آن است که هنگام غذا دادن به کودک، در حالي که او هنوز لقمه قبلي را خوب نجويده است؛ لقمه بزرگ بعدي را در دهان او بگذاريم! فرايند يادگيري بايد به صورت آرام و مستمر ادامه پيدا کند تا زبان انگليسي در ذهن فرد نهادينه شود.
هنر گوش دادن
فرشاد رفيع، که سابقه سالها تدريس در مدارس و آموزشگاههاي زبانهاي خارجي را دارد، درباره دلايل اصلي ناكامي در يادگيري زبان انگليسي معتقد است: روشهاي تدريس زبان در ايران درست نيست، اين معضل از مدارس آغاز ميشود وحتي در دانشگاهها و بسياري آموزشگاهها تداوم مييابد.
او در حالي که به نحوه يادگيري زبان مادري اشاره ميکند، توضيح ميدهد: يک کودک، سواد خواندن و نوشتن ندارد، اما آن چه به او کمک ميکند تا زبان مادري خود را ياد بگيرد، گوش دادن است. يعني همه ما در ابتدا فقط با گوش دادن به صحبتهايي که در پيرامون مان شده است، زبان مادري را آموخته ايم. اين روند طبيعي، بهترين شکل يادگيري هر زباني است. دنياي واقعي زبان، يك دنياي صوتي است. در حالي كه نظام آموزشي در ايران، مبتني بر متن است.
وي ميافزايد: از آن جا که ما در يك محيط واقعي صوتي در ارتباط با زبان انگليسي زندگي نميکنيم و در نظام آموزشي نيز حتي در سطح دانشگاه بر متن تکيه ميشود، بيشترين فارغ التحصيلان دانشگاهي در ايران، به ترجمه متون روي ميآورند و در برقراري ارتباط کمتر موفق اند.
اين مدرس زبان با انتقاد از روش حفظ كردن لغات که روشي است فقط براي گذراندن واحدهاي درسي، توضيح ميدهد: يکي از تفاوتهاي زبان انگليسي با زبان فارسي در اين است كه بيشتر لغات در زبان انگليسي وقتي معنــاي واقعي پيدا ميکند كه در كنار ساير لغات قرار بگيرد. به همين دليل حفظ کردن لغت به تنهايي در يادگيري زبان انگليسي کافي نيست، چون فرد با کاربـــرد آن لغت در جمله، گفتار و متن آشنا نميشود، بــه همين دليل به مرور اين لغات از ذهن او پاک ميشود.
رفيع، مدرس زبان انگليسي با بيان اين که تکيه بر ساختار زبان (گرامر) يکي از ديگر از ايرادهاي نظام آموزشي در ايران است، توضيح ميدهد: دستورات گرامري در همه زبانها يك موضوع كاملاً تخصصي و انتزاعي است كه اگر اين طور نبود، اين همه رشتههاي دانشگاهي سطح بالا در رابطه با دستور زبان چه معنايي پيدا ميکرد؟ حرف زدن با رعايت دستورات گرامري زباني پر از استثنا، مانند انگليسي، تقريباً غير ممكن است، بنابراين يادگيري گرامر همراه با يادگيري لغات ميتواند هر دو آموزه را عملي کند و براي نهادينه شدن هر دو در ذهن بايد مهارت گوش دادن در فرد تقويت شود.
وي تاکيد ميکند: در هر زباني چهار عنصر خواندن، نوشتن، صحبت كردن و گوش دادن وجود دارد. آن چه در نظام آموزش رسمي ما بيش از همه به آن پرداخته ميشود، مهارت خواندن است. اما وقتي در محيط واقعي زبان قرار ميگيريم، درمييابيم كه اگر هدف، فراگيري زبان است، عنصر خواندن و نوشتن در اولويتهاي بعدي قرار دارند، به اين دليل در همه زبانها، افراد بي سواد آن جامعه نيز قادر با تكلم زبان مادري خود هستند.
کاستيهاي موجود در کلاسها
هر سال در ايران ميلياردها ريال بودجه براي آموزش زبان انگليسي دانشجويان و دانشآموزان در نظامهاي رسمي و غيررسمي آموزش هزينه ميشود، اما هم چنان بسياري از فراگيران،
بي نصيب از همه آن چه از خود و نظام آموزشي انتظار دارند، نااميدانه در پي راهي براي يادگيري و بهره گيري از تلاشها و هزينههاي خود ميگردند.
فاطمه اسماعيل پور حسابي ـ کارشناس آموزش معتقد است: آموزش زبان انگليسي در مراکز مربوط به آن بيشتر يک طرفه است، به طوري که آموزش دهنده، فعال و يادگيرنده، غير فعال است و گفت و گويي که بايد ميان اين دو نفر صورت گيرد، عملي نميشود. آموزش دهنده سعي نميکند فراگير را به گونهاي با موضوع درگير کند و همه تلاشها مبتني بر انتقال يک سويه مطالب است، صرف نظر از آن که طرف مقابل اين موضوع را ياد گرفته است يا نه!
وي يکي ديگر از مشکلات را در زمينه آموزش زبان، تعداد فراگيران در کلاسهاي درس ميداند و ميگويد: با افزايش تعداد فراگيران در يک کلاس، مدرس فرصت کمتري براي تمرکز بر يادگيري فراگيران دارد. اين کاهش فعاليت مستمر دو طرفه موجب ميشود، دانشجو در يادگيري زبان انگليسي با مشکل روبرو شود. براي يادگيري بهتر زبان انگليسي بايد ظرفيت کلاسها را به حداقل رساند تا فرصت مکالمه بين استاد و دانشجو بيشتر فراهم شود.
اين کارشناس امور آموزشي با اشاره به اين که مطالب ياد گرفته شده در کلاسهاي زبان با مسائل و رويدادهاي محيط همخواني ندارد، ميگويد: يکي از رموز موفقيت در يادگيري زبان در کشورهايي مانند ايران، آن است که فراگير بتواند مطالب کلاس را به گونهاي با مسائل و مشکلات جاري پيوند دهد. اين ارتباط با تماشاي فيلمهايي به زبان اصلي و مرور اخبار و روزنامههاي انگليسي زبان، موجب تقويت و رشد آنان ميشود.
اسماعيل پور حسابي با بيان اين که برگزاري برنامههاي شاد و مفرح به هنگام آموزش زبان ميتواند به عميق شدن فراگيري دانشجويان ياري کند، ميگويد: درسها و کتابهاي غير ضروري بايد از نظام آموزشي حذف و به جاي آن، دروس انگليسي جايگزين شود.
کم بودن ساعتهاي آموزش
فاطمه خواجوي ـ دبير بازنشسته زبان انگليسي در گفتگو با رسانههاي گروهي درباره دلايل بازدهي پايين آموزش زبان انگليسي در مدارس ميگويد: براي پاسخ به اين پرسش -كه دغدغه بسياري از افراد است ـ ابتدا بايد از خود بپرسيم كه زبان دوم را با چه هدفي ميآموزيم و آموزش ميدهيم. ممكن است شخصي زبان دوم را براي ايجاد ارتباط كلامي با ديگران يا شخص ديگري براي درك مطلب كتابهاي علمي يا كار مطبوعاتي و ترجمه ياد بگيرد، بنابراين ابتدا بايد يادگيري زبان دوم هدفگذاري شود.
وي ادامه ميدهد: كتابهاي درسي زبان انگليسي در حال حاضر شامل تعداد اندكي مكالمه آن هم به صورت ناقص است، اما به جاي آن در آموزش و پرورش به آموزش گرامر (قواعد زبان انگليسي) بسيار اهميت داده ميشود، به گونهاي كه گرامر را تا سطح بالاتر از مقدماتي (intermediate) به دانشآموزان آموزش ميدهند، به گونهاي كه بيشتر سئوالات امتحاني حتي در آزمونهاي سراسري نيز مربوط به قواعد زبان است، نه درك مطلب و مكالمه.
اين معلم باسابقه ميافزايد: ممكن است يك فارغالتحصيل ديپلمه در نظام آموزش و پرورش ما در حد مقدماتي انگلستان از قواعد زبان انگليسي مطلع باشد، اما در رابطه با لغات، اطلاعات اندكي دارد. با وجود آن كه اين هدف دنبال ميشود كه دانشآموزان بتوانند روزنامههاي عادي را بخوانند، اما اين چرخه آموزش كامل نميشود.
وي تأكيد ميکند: دليل ناقص ماندن چرخه آموزش زبان انگليسي در نظام آموزش و پرورش ما اين است كه ساعتهايي كه براي آموزش زبان در مدارس در نظر گرفته ميشود، بسيار اندك و حدود سه ساعت در هفته است، در حالي كه در كشورهاي ديگر حتي در خاورميانه، حداقل شش ساعت در هفته به آموزش زبان دوم در مدارس اختصاص داده ميشود؛ البته كيفيت آموزش نيز در جاهاي مختلف متفاوت است، در واقع اهميتي كه دبيران به نمره ميدهند نيز در اين امر تأثيرگذار است.
مکالمه مهمترين ضعف فراگيران
خواجوي در ادامه سخنانش با اشاره به ضرورت مشخص شدن انتظار و هدف دبيران زبان انگليسي از دانشآموزان در جريان يادگيري و ياددهي ميگويد: انتظاري كه ما به عنوان دبيران زبان از دانشآموزان داريم، بسيار مهم است و اين سئوال وجود دارد كه نظام آموزش و پرورش و دبيران درس زبان انگليسي با تدريس زبان، چه انتظاري از دانشآموز خود دارند؟
وي ادامه ميدهد: اين سؤال وجود دارد كه آيا دانشآموز بايد خوب بخواند يا خوب بنويسد؟ اين در حالي است كه به هيچ كدام از اين سئوالها پاسخي داده نشده است. واقعيت اين است كه به آن ميزان كه در مدارس ما به قواعد زبان انگليسي توجه ميشود، بر مكالمه تكيه نميشود.
خواجوي در رابطه با دلايل كمتوجهي نظام آموزش و پرورش به آموزش مكالمه در زبان انگليسي توضيح ميدهد: يكي از مهمترين دلايل، اين است كه زمان در اختيار نظام آموزش و پرورش بسيار كم است و فقط براي يادگيري حداكثر دو تا سه هزار لغت در تمامي دوران تحصيل و مكالمه در حد احوالپرسي روزانه كفايت ميكند.
اين دبير بازنشسته زبان انگليسي تأكيد ميکند: اگر هدف گذاري در آموزش زبان انگليسي در مدارس تغيير يابد و به عنوان مثال اين طور شود كه دانشآموزان بر مكالمه مسلط شوند، به دنبال آن كتابها نيز تغيير مييابد، اما در اين رابطه بايد توجه داشت كه از كتابهاي جانبي مفيد نيز بهره گرفته شود.
وي ميافزايد: كتابهاي آموزشي جانبي بسياري در ايران و ديگر كشورها تهيه شده است، اما لازم است كه بهترين و مفيدترين آنها شناسايي و به دانشآموزان معرفي شود.
هدف، برقراري ارتباط
شش سال آموزش زبان انگليسي در بيشتر مدرسههاي ايران به اعتقاد بسياري از كارشناسان آموزش و پرورش و زبانشناسي تنها صرف وقت و اتلاف زمان به شمار ميرود، آن هم در شرايطي كه برخي از دانشآموزان پس از فارغالتحصيل شدن يا حتي در زمان تحصيل و به موازات برنامههاي آموزشي مدرسه، به يادگيري زبان انگليسي در آموزشگاههاي آزاد ميپردازند و به تدريج نيز بر تعداد متقاضيان حضور در اين آموزشگاهها افزوده ميشود.
بر همين اساس، كارشناسان ضعف دانشآموزان ايراني را در يادگيري زبان، تنها به فضاي آموزش رسمي مرتبط ميدانند و از دانشآموزان به عنوان افرادي علاقهمند به يادگيري زبان انگليسي نام ميبرند كه مشكلات متعددي چون ناكارآمد بودن محتواي كتابهاي درسي زبان انگليسي و كمبودن ساعتهاي تدريس از انگيزه آنان در يادگيري اين زبان كاسته است.
براساس يكي از نظريههاي زبانشناسي، اوج يادگيري زبان دوم بين 11 تا 14 سال است، با اين توضيح كه بعد از 14 سالگي در مغز پديدهاي به نام «يكسانسازي» اتفاق ميافتد و قدرت يادگيري كمتر ميشود، اما اين نظريه به اين معنا نيست كه پيش و پس از اين دوران، آموزش و يادگيري انجام نميگيرد. به همين دليل سالها پيش حتي در آمادگيها و مدارس ابتدايي هم زبان انگليسي همراه كتابهايي كه براي همان دوران سني طراحي شده بودند، به بچهها آموزش داده ميشد.
كتابهاي درسي زبان انگليسي در ايران تنها براساس مهارتهاي خواندن و ترجمه تاليف شدهاند، در حالي كه حتي اگر بحث بر سر تقويت اين دو مهارت باشد، در اين دو مقوله هم موفق نبودهايم و فقط معجوني از نكات غيرضروري و گرامرهاي غيركاربردي در كتابهاي درسي زبان انگليسي گنجانده شده است. اين در حالي است که در سراسر جهان، هدف اصلي آموزش زبانهاي خارجي، برقراري ارتباط است. بر همين اساس هدف از يادگيري زبان انگليسي هم بايد افزايش مهارت مكالمه باشد كه در آموزش و پرورش ايران ناديده گرفته شده است.
در ميان مهارتهايي مانند خواندن، نوشتن، صحبتكردن و شنيدن، اولويت با شنيدن است، اگرچه اين چهار مهــارت در يادگيري يك زبان خارجي بايد با هم و همتراز هم تقويت شوند، اما آن چـــه از ساير مهــارتها مهمتر است، اولـويتدادن به شنيـــدن است.
دانشآموزان و دانشجويان ايـــراني متاســفانه وســايل كمكآموزشي لازم در اين زمينه را در اختيار ندارند و امكان شنيدن زبان انگليسي، چه از طريق ضبط صوت و چه در آزمايشگاههاي زبان براي اغلب آنان وجود ندارد.
كم بودن ساعت تدريس زبان انگليسي، يكي ديگر از مواردي است كه كارشناسان، آن را مورد انتقاد قرار ميدهند و سه ساعت در هفته را براي آموزش اين زبان كافي نميدانند، در حالي كه به گفته آنان، شرايط غيراستاندارد آموزش هم، مشكلات ناشي از اين كمبود وقت را تشديد ميكند.
کد مطلب: 3741
آدرس مطلب: http://titronline.ir/vdcg.t9wrak9uqpr4a.html?3741