تيترآنلاين - ماجراي زندانی میلیاردی مهریه با کیف پر از پول - نسخه قابل چاپ

ماجراي زندانی میلیاردی مهریه با کیف پر از پول

ايران , 3 ارديبهشت 1391 ساعت 13:27

زندانی باشی با یک میلیارد تومان بدهی! زندانی باشی با یک دختر کوچولوی بی‌سرپرست! زندانی باشی و با یک دنیا غم! اگر کیف پر از پول پیدا کنی چه تصمیمی می‌گیری!


این مرد زندانی 38 میلیون تومان پیدا کرد و... 
زندانی باشی با یک میلیارد تومان بدهی! زندانی باشی با یک دختر کوچولوی بی‌سرپرست! زندانی باشی و با یک دنیا غم! اگر کیف پر از پول پیدا کنی چه تصمیمی می‌گیری! نزدیک به 38 میلیون تومان پول را پیدا کرد. مرد زندانی می‌توانست بخشی از مشکلاتش را حل کند اما...
همیشه وقتی اسم زندانی به گوش می‌رسد، خیانت، قتل یا سرقت به ذهن می‌آید اما همیشه این طور نیست و گاهی زندانیان شریف به خاطر بعضی گرفتاری‌ها پشت میله‌های سلول می‌افتند. محمد رضا از 5 سال پیش به خاطر مهریه میلیونی همسرش به زندان افتاد. این مرد هفته گذشته کیف پر پولی را پیدا می‌کند و دو روز به دنبال صاحب آن می‌گردد تا کیف پول‌های میلیونی را به وی پس بدهد. وقتی حرف می‌زند ناراحتی در صدایش را به راحتی می‌توانید حس کنید

چه مدتی است در زندان هستی؟
سال 86 با شکایت همسرم به خاطر مهریه‌اش به زندان افتادم.
مهریه همسرت چقدر بود؟
1360 سکه و 200 گرم طلا که جمعاً با حساب روز به یک میلیارد تومان می‌رسد که بخشی از آن را پرداخت کرده‌ام و بقیه آن مانده است.
مهریه سنگینی است هیچ وقت فکر نکردی روزی مجبور به پرداخت آن شوی؟
آن زمان آنقدر عشق چشم و گوشم را بسته بود که نمی‌توانستم درست تصمیم بگیرم.
با همسرت چطور آشنا شده بودی؟
همسرم هم‌دانشگاهی‌ام بود. هر دو در دانشگاه شیراز درس می‌خواندیم . وی را در دانشگاه دیدم دلبسته‌اش شدم و تصمیم گرفتم با وی ازدواج کنم. موقع خواستگاری با خانواده‌ام توافق کردم که هر شرایطی که می‌گذارند قبول کنیم تا هیچ بهانه‌ای برای بر هم زدن ازدواجمان نباشد. به همین دلیل وقتی آنها مهریه 1360 سکه و 200 گرم طلا خواستند من هم بدون هیچ فکری و با توجه به این ضرب‌المثل که مهریه را چه کسی داده است و چه کسی گرفته است!! قبول کردم اما نمی‌دانستم که هم همسرم مهریه را می‌گیرد و هم من مجبورم آن را بپردازم.
اختلاف‌تان از چه زمانی شروع شد؟
اوایل سال 86 بود تقریباً 5 سال از زندگی مشترک ما می‌گذشت و خدا هم دخترمان تبسم را به ما هدیه داده بود. زندگی ما روال خود را می‌گذراند که همسرم زمزمه‌‌های خارج رفتن را سرداد. می‌گفت باید برای ادامه زندگی ایران را ترک کنیم. من هم یک وجب از خاک کشورم را با هیچ جای دنیا عوض نمی‌کنم و بگو و مگوهای ما از همان زمان آغاز شد و وقتی همسرم مهریه‌اش را به اجرا گذاشت تازه متوجه شدم ماجرا کاملاً جدی است.
پیش از این ماجرا زمانی که همسرم می‌خواست به مکه برود به او اجازه داده بودم و امضای محضری داده بودم با همان امضا وقتی به زندان افتادم وی به اسپانیا رفت و می‌گویند طلاق غیابی گرفت اما حتی برگه‌ای مبنی بر طلاق غیابی به من نرسیده است.
تکلیف تبسم چه شد؟
همسرم در ازای خانه و خودرویی که از من گرفت بچه را به من تحویل داد و در حال حاضر تبسم با مادرم زندگی می‌کند.
ماجرای رفت و آمد به زندان چگونه است؟
4 سال در زندان بسته بودم پس از چند سال توانستم از رأی باز استفاده کنم. البته در مجتمع کار درمانی شیراز که در آن حضور داشتم امتیاز‌هایی می‌دادند که به وسیله این امتیاز‌‌ها توانستم از رأی باز استفاده کنم.
شرایط رأی باز چیست؟
می‌توانم یک شب در میان به خانه بروم.
در حال حاضر به چه کاری مشغول هستی؟
کامپوزیت داخلی انجام می‌دهم.
ماجرای پیدا کردن کیف پول چه بود؟
آن روز مدیریت کار درمانی اعلام کرد که به اداره زندان‌‌های استان بروم وقتی نزدیک اداره کل رسیدم متوجه کیف سیاه رنگی شدم که گوشه خیابان افتاده بود. کیف را که باز کردم متوجه شدم پر از تراول است. وقتی به خانه رسیدم پول را شمردم و متوجه شدم 37 میلیون و 600 هزار تومان تراول همراه با یک کارت ملی داخل آن است و فیش یکی از بانک‌‌ها هم درون آن بود. به زندان که برگشتم ماجرا را به ندامتگاه مرکزی اطلاع دادم. قبل از آن به بانکی که فیش بانکی آن داخل کیف بود رفتم و شماره‌ام را دادم و گفتم مقداری پول پیدا کردم اگر کسی مراجعه کرد اطلاع دهید. تا دو روز کسی تماس نگرفت. دو روز بعد از بانک با زندان تماس گرفتند و گفتند زنی به بانک مراجعه کرده و اعلام کرده که مقداری پول گم کرده است.
روز بعد زن جوانی تماس گرفت و مشخصات کامل کیف را داد و با وی قرار گذاشتم که به اداره کل زندان‌‌های استان فارس بیاید و چون از کازرون آمدند وی به همراه همسرش مهمان خانه مادرم شد و روز بعد پول را تحویل گرفت و رفت.
این که شما یک زندانی بودید ذهن وی را خراب نکرد؟
نخست فکر می‌کرد من کارمند زندان هستم اما وقتی فهمید من زندانی هستم با ناباوری نگاه کرد و گفت فکرش را هم نمی‌کرده که دیگر پول دست یک زندانی نیازمند بیفتد و آن را به من بازگرداند.


کد مطلب: 4550

آدرس مطلب: http://titronline.ir/vdcf.tdjiw6dtxgiaw.html?4550

تيترآنلاين
  http://titronline.ir