چرا در هر حادثه اي علاقه داريم موضوع به سرعت پايان يافته و خاطر مبارك آسوده باشد
25 آبان 1389 ساعت 15:33
چگونه پليس ايستاده و تماشا كرده كه مدت 45 دقيقه يك لومپن يا لومپن نما يا فرض گيريم يك فرد خشمگين از مهار عقل بيرون جسته عربده بكشد
تيترآنلاين - خواهرزاده ام از آمريكا تلفن كرد و از ماجراي ميدان كاج و خيابان سعادت آباد سؤال كرد و اينكه رسانه هاي آمريكا اين قدر درباره آن سر و صدا به راه انداخته اند.
پري خانم از شهر ديگري تلفن كرده پرسيد ماجرا چيست؟ پريسا خانم از بستگانم از دوبي زنگ زد و پرسيد: ماجراي آدم كشي ميدان كاج سعادت آباد چيست؟ رضا از چين و ماچين زنگ زد ما وقع را سؤال كرد. شمسي از نروژ زنگ زد و گفت در تهران چه خبر است؟ راست است آدمكش ها به خيابان ريخته يك نفر را كشته و عده اي را به گروگان گرفته اند!!؟ نادر از سيدني زنگ زد و پرسيد. باز مي گويند چرا موضوع را بي خود بزرگ مي كنند؟ دوست عزيزي از لندن و يكي از پسرعموهايم از هلند تلفن كرد و پرسيد آنجا چه خبر شده است؟ حالا مي گويند چرا مسأله را اينقدر بزرگ مي كنند؟
فيلم موبايلي تهيه شده از شاهكار ضارب خشمگين هر روز در تلويزيونهاي بيگانه و معاند و غيرمعاند نمايش داده مي شود.
پانزده سال است تلاش مي كنيم امنيت و آرامش در ايران را به جهانيان تفهيم كنيم. يك ضارب ديوانه شده از خشم اختلافي خصوصي را به ملاء عام مي كشد. در محضر مردم، جلوي چشم هزاران مرد و زن و كودك نوآموز دبستاني، كه اين صحنه را در عمرشان نديده اند، مردي مرد ديگري را چاقو كاري كند آدم مي كشد، 45 دقيقه نمي گذارد بدن مجروح و خونين مرد مضروب تكان بخورد. تا سرانجام جان مي سپارد. پليس، بدون ابتكار بر جاي مي ماند. ضارب كه حالا قاتل شده، مانند مرده شوري كه گريه كند در بازجويي گله كرده كه چرا شليك هوايي نكرده اند كه او به خود بيايد، متوجه شود و از اصرار براي عدم انتقال بدن مجروح و كاردخورده فرد مضروب دست بردارد.
من نمي دانم چرا در هر حادثه و واقعه اي ما علاقه داريم «موضوع به سرعت پايان يافته و خاطر مبارك آسوده باشد» تحويل مردم دهيم.
علت طرح چنين موضوعي اين است كه مردم به نيروي انتظامي و گفته هاي مسؤولان باور دارند.مردم وقتي برنامه كوتاه خبري- اجتماعي در شهر را در تلويزيون تهران مي بينند كه پليس با چه تجهيزات و تداركاتي به رويارويي لشوش و باج گيران و موادفروشان و بزهكاران مي رود.وقتي آن همه خودروي زيبا و آراسته، آن همه مردان نيرومند اونيفورم پوش با آن كلاههاي ديدني را مي بينند.برنامه هاي گشت پليس راه در جاده ها را مي بينند. مصاحبه هاي فرماندهي نيروي انتظامي را مي شنوند و مي خوانند، خيالشان راحت مي شود كه پليس با وجود همه تنگناهاي دست و پاگيري كه دارد، مراقب جان و مال و ناموس و خانه آنان است.
برخلاف تبليغات بيگانگان و عوامل آنها كه مي خواهند از پليس لولويي بسازند، اين پليس كه بخش اعظمي از نفرات آن از افسران و درجه داران و كادر وظيفه هستند، دارد وظايف خود را انجام مي دهد و مردم آن را از خود مي دانند.تهران در سالهاي اخير خود به كشوري تبديل شده است با جمعيتي بين 6 تا 8 شايد تا 9 ميليون نفر و بيش تر در روز و 9 سر كلانتر و 83 كلانتري اين شهر را پوشش حفاظتي مي دهند.
چند سالي است كه صحبت از نصب دوربين هاي كنترل ترافيك در شهر است و بخش عمده اي از شهر زير پوشش اين دوربين هاست، حالا چرا بايد در نقطه شلوغ، پر تردد و آبرومندي در شمال شهري چون ميدان كاج سعادت آباد، مردي كارد به دست گيرد، رقيب خود را كارد كاردي كند (تا اينجا هيچ ايراد و انتقادي سر پليس وارد نيست. نظاير اين حادثه در همه جاي دنيا روي مي دهد، از اينجا به بعد معما و معضل آغازمي شود)
تلفن 110 چندين سال بعد، بسيار دير راه اندازي شد. چرا شد؟ زيرا پليس مردمي بود. ديگر شهرباني شاه باني نبود كه فقط دغدغه امنيت جان و سلطنت نظام سلطنت را داشته باشد. اين تلفن چشم اميد مردم است. اين تلفن آخرين ملجاء بي پناهان است.
روزي سردار سرتيپ ساجدي نيا حدود شش ماه پيش از من دعوت كرد به مركز فرماندهي نيروي انتظامي تهران بزرگ بروم چند ساعتي در حضور اين مرد جوان با انرژي مثبت بودم. 9 سركلانتر نيروي انتظامي را كه همه جوان و چابك و جدي و فرهيخته بودند ديدم. بعد به پليس 110 سركي كشيدم. 35 نفر صبح، 35 نفر بعدازظهر و گويا يك يا دو شيف ديگر هم پشت تلفن ها بودند. تأسيسات بسيار مدرن و منظم و پيشرفته اي بود. افسران و درجه داران جوان با آن چهره هاي محجوب و جدي مرا تحت تأثير قرار دادند بسيار خوشم آمد كه چنين پليس منظم و پيشرفته اي داريم. فرمانده مركز 110 مي گفت كه از تلفني كه به مركز مي شود تا اعزام مأمور از نزديكترين كلانتري به 10 دقيقه نمي كشد. من بسيار احساس غرور و اعتماد به نفس كردم.
همان روز در قدس مقاله اي نوشتم و از سرتيپ ساجدي نيا قدرداني كردم. حالا در اين واقعه مبهوت مانده ام. چگونه پليس ايستاده و تماشا كرده كه مدت 45 دقيقه يك لومپن يا لومپن نما يا فرض گيريم يك فرد خشمگين از مهار عقل بيرون جسته عربده بكشد.
آن هم با توجه به خلق و خوي ملايم و معتدل و محجوب ايراني ها مانع انتقال بدن زخم خورده و يك مجروح به بيماستان شود، آن هم بيمارستاني در نزديك ترين فاصله، چرا پليس ها شليك هوايي نكردند، چرا پليس ها از كلانتري كمك نخواستند؟ و...
کد مطلب: 1309
آدرس مطلب: http://titronline.ir/vdce.78zbjh8xo9bij.html?1309