خبر مربوط به آمار ازدواج و طلاق در سال 89 از بحراني عميق حكايت ميكند
13 خرداد 1390 ساعت 12:01
نويسنده : فتح الله آملي
اينكه در سالهاي اخير نسبت طلاق به ازدواج ميرود تا به مرز 15 درصد هم برسد و در شهرهاي بزرگ به 25 درصد هم نزديك شده است، آنقدر مهم و حياتي هست كه از ديد جامعهشناختي و جامعهشناسي هم بدان توجه كرد
در ميان خبرهاي سياسي و اقتصادي فراواني كه اين روزها نقل محافل است، از اختلاف مجلس و دولت گرفته تا بحث ادغام وزارتخانهها، و از سقوط آزاد بورس تهران گرفته تا بحث نرخ رشد و چگونگي اعلام آن، و از بحث دعواهاي سياسي مختلف گرفته تا موضوع جريان انحرافي جديدي كه همه از آن و خطرش سخن ميگويند و... غيره و غيره،... يك خبر آرام و كوتاه و گم در گوشهاي از روزنامهها خيلي زود آمد و خيلي زود هم رفت.
خبري كوتاه كه از بحراني عميق حكايت ميكرد، خبر مربوط به آمار ازدواج و طلاق در سال 89 بود. درحاليكه جمعيت ايران در اين سال بيش از يك ميليون نفر افزايش داشت، و درحاليكه همه آمارهاي حياتي ثبت احوال از رشد حكايت ميكرد، رشد ازدواج در كشور كمتر از يك درصد اعلام شد درحاليكه رشد طلاق بالاي 9 درصد بود. يعني از هر 6 ازدواج يك مورد منجر به طلاق شده است و اين آمار در شهرهاي بزرگ و از جمله در تهران از هر چهار ازدواج نزديك به يك مورد طلاق بوده است.
نسبت ازدواج به طلاق نيز كه در فاصله سالهاي 81 تا 83 از 4/10 تنها به 6/10 رسيده بود، به يكباره در طول سالهاي اخير از مرز 5/14 درصد هم گذشت. حال به درصد سني طلاق نگاه كنيد:
نزديك به نيمي از جداييها، بين زنان و مردان كمتر از 29 سال اتفاق افتاده است در اين ميان مدت ازدواج و يا عمر ازدواج هم از خبرهاي خوبي حكايت نميكند.
نزديك به 5/14درصد طلاقها در همان سال اول ازدواج، نزديك به 13 درصد طلاقها در سال دوم و نزديك به 10 درصد طلاقها هم در سومين سال ازدواج اتفاق افتاده و در مجموع عمر ازدواج نزديك به 40 درصد از آنها كه كارشان به جدايي كشيده، كمتر از 3 سال بوده است.
تنها در سال گذشته بيش از 137 هزار طلاق اتفاق افتاده و در اين ميان به همين ميزان زناني كه اكثر آنها در سن جواني بودهاند، مطّلقه شدهاند. البته ممكن است عدهاي بگويند كه آمار طلاق در كشور در مقايسه با بسياري از كشورهاي جهان هنوز آمار نگرانكنندهاي به حساب نميآيد. چرا كه مثلاً در جامعهاي مثل آمريكا با جمعيتي حدود چهار برابر ايران، بيش از يك ميليون جدايي در سال اتفاق ميافتد اما همه ما تفاوتهاي بارز فرهنگي و مذهبي ايران و آمريكا را ميدانيم و از آن مهمتر ارزشهاي حاكم بر دو جامعه مورد مقايسه را بهخوبي ميشناسيم و ناگفته پيداست كه اگر رشد آمار طلاق در جامعهاي چون آمريكا، چندان نگرانكننده به نظر نرسد، در جامعهاي چون ايران حتي همين ميزان طلاق (كه كم هم نيست) و مهمتر از آن افزايش نگرانكننده آمار طلاق ميتواند چه تبعات ناخوشايندي به بار آورد.
در رابطه با آسيبشناسي مسأله، عدهاي صرفاً مشكلات اقتصادي، عدهاي هم اعتياد و عدهاي ديگر هم عدم شناخت زوجين از يكديگر را علتهاي اصلي طلاق ذكر ميكنند، علل مختلف و متنوع ديگري هم توسط عدهاي در رابطه با علت افزايش آمار طلاق مطرح شده حتي تماشاي شبكههاي ماهوارهاي و فيلمهاي به اصطلاح خانوادگي آن طرف آبي هم از جمله عوامل بالا رفتن ميل به جدايي عنوان شده است اما اينكه در سالهاي اخير نسبت طلاق به ازدواج ميرود تا به مرز 15 درصد هم برسد و در شهرهاي بزرگ به 25 درصد هم نزديك شده است، آنقدر مهم و حياتي هست كه از ديد جامعهشناختي و جامعهشناسي هم بدان توجه كرد.
يكي از مهمترين عواملي كه كمتر مورد توجه قرار ميگيرد آرامش و احساس رضايت و اخلاق است. به اعتقاد نگارنده توجه به اين مهم، هم توسط عالمان ديني و كارشناسان و صاحبنظران اين حوزه و هم توسط متوليان و مسئولان امور فرهنگي و نيز سياسي و اقتصادي بايد كاملاً مورد توجه قرار گيرد. قاعدتاً در فضايي كه سرشار از تنشهاي سياسي و نوسانات اقتصادي و بداخلاقيهاي متنوع و متكثر رسانهاي و فرهنگي است نميتوان انتظار داشت كه محيط خانواده و زناشويي هم آرام و قابل تحمل و سرشار از صبر و تحمل و مدارا و گذشت باشد.
قاعدتاً اگر فضاي جامعه، اخلاقي، آرام، پر از معنويت و صبر و مدارا و گذشت و آغشته به مهر و مهرباني و صداقت باشد و اگر دغدغه آينده آرامش امروز را از همه نگيرد قدر مسلم فضاي خانه و خانواده هم از پرخاش و تنش و خشونت و برخورد آسيب كمتري ميبيند. ممكن است عدهاي بر بنده خرده بگيرند كه چرا در آسيبشناسي مساله به بيراهه رفتهام و به عوامل اصلي كه بيشتر در برابر چشم است نپرداختهام. مشكلات اقتصادي، اعتياد، افزايش توقعات از يكديگر،عدم تفاهم و ... همه و همه مسائل عمدهاي هستند كه باعث جدايي ميشوند اما ريشه اين قبيل ناهنجاريها و مشكلات ظاهري و پيش چشم در عدم تفاهم چيست؟ اين معضلات خود ريشه در چه دارند؟ ريشه در كمرنگ شدن معنويت و اخلاق و آرامش و مدارا و قدرت تحمل يكديگر ندارند؟ آيا اگر فضاي فرهنگي، سياسي، اقتصادي و اجتماعي، آماده و مناسب و مهيا و آرام و كم نوسان و بيتنش و بيدغدغه و مهرآلود و صادق و خداجو و خدا ترس و با گذشت و بالاخره اخلاق مدار باشد، در آرامش محيط خانواده موثر نيست؟ به اين نكته بيشتر بينديشيم!
کد مطلب: 2541
آدرس مطلب: http://titronline.ir/vdcd.o0x2yt0kfa26y.html?2541