سيد حسن خميني: جامعه ديني جامعهاي است كه کسي از گفتن حرف خويش نترسد
24 فروردين 1390 ساعت 9:24
جامعه ديني جامعهاي است در آن ظلم نباشد، کسي از گفتن حرف خويش نترسد، فقر در آن ريشهکن شده باشد، زن و مرد آن جامعه احساس امنيت کنند
تيترآنلاين - يادگار حضرت امام گفت: عامه روحانيون مشکلات مردم را هم، ميدانند و هم، به عينه لمس ميکنند؛ چراکه در ميان مردم زندگي ميکنند و به خوبي ميدانند حياتشان در گرو اين است که زبان و مطالبهکننده خواستههاي مردم باشند.
به گزارش آريا ، حجتالاسلام و المسلمين سيدحسن خميني در گفتوگويي درباره اينكه امروز کدام نحله بيشتر از ساير جريانها آراي امام(ره) را نمايندگي ميکند؟ با اشاره به اينكه «طبيعي است هرکس تفسير خود را درست و صحيح ميداند» ادامه داد: مثلا من تفسير خود را اصلح ميدانم و آرا و تفاسير ديگر را باطل؛ که البته طبيعت اجتهاد اين است. سابق بر اين بحثي مبني بر اين مطرح کرده بودم که ميشود در انديشه امام(ره) اجتهاد کرد تا ديدگاههاي مختلف مطرح شود اما متاسفانه بحث اجتهاد در آراي امام(ره) بد فهميده شد.
وي خاطرنشان كرد: بحث پيشنهادي من اصلا بحث نقد امام(ره) نبود، بحث اجتهاد در انديشههاي امام(ره) بود. به اين معنا که آرا و انديشههاي امام (ره) را به عنوان يک مکتب ببينم. همانطور که ما مکتب تشيع داريم و متعاقب آن مجتهداني در مکتب تشيع، که ميبينيد شيخ انصاري يک مجتهد اين مکتب است و امام (ره) يک مجتهد ديگر، بقيه هم هستند.
وي تاكيد كرد: اگر به انديشه امام(ره) به عنوان يک مکتب نگاه شود آن وقت اين اجازه را به مجتهدان صاحب صلاحيت ميدهد تا در اين مکتب اجتهاد کنند.
يادگار حضرت امام گفت: دقت کنيد؛ من ميگويم مکتب امام خميني که، تقريري کامل از مکتب تشيع است همانند فقه شيعه داراي مجتهديني است که در آن اجتهاد ميکنند. مگر مجتهدين شيعه، مکتب امام صادق(ص) را نقد ميکنند؟ خير، در آن اجتهاد ميکنند. پس اجتهاد در مکتب امام نيز يعني تلاش براي يافتن پاسخهاي لازم به سوالات جديد بر مبناي انديشه مکتب مذکور.
وي افزود: اين اجتهاد هم مانند مابقي اجتهادها اصولي دارد و قاعدتا تنها مجتهدي اجازه ورود به اين مباحث را دارد که اصول اجتهاد را بلد باشد که اگر نظري اجتهادي پايبند به اصول اجتهاد مطرح شود، پذيرفته شده است. البته پذيرفته شده بودن به معناي صحيح بودن نيست کما اينکه پيشتر گفتم طبيعتا هر مجتهدي نظر خود را صحيح و آراي ديگر را غلط ميداند و اگر غير از اين بود اصلا آراي خود را مطرح نميکرد. مثلا الان هستند افرادي که در مکتب امام صادق(ع) اجتهاد ميکنند و آراي متفاوتي هم مطرح است اما همه به آراي هم احترام ميگذارند مگر اينکه فردي از متد اجتهاد خارج شود. در اينجا هم اينکه نظر کدام مجتهد مکتب شيعه جعفري مطابقتر با اسلام است قاعدتا هر مجتهدي نظر خودش را مطابق با اسلام يا مطابقتر ميداند. براي مثال فرض کنيد مجتهدي نماز جمعه را واجب ميداند اما مجتهد ديگر نماز جمعه را تنها به شرط حضور معصوم واجب ميداند، طبيعتا هم آنکه نماز جمعه را واجب و هم آنکه نماز جمعه را به فرض وجود معصوم واجب ميداند، معتقدند تنها نظر خودشان صحيح است. بر اين مبنا نظر خودشان را عقيده شارع اسلام ميدانند.
وي با تاييد اين مطلب كه «بحث اجتهاد در آراي امام(ره) نادرست تفسير شد» توضيح داد: فکر کردند صحبت من از اجتهاد به اين معناست که امام(ره) را نقد كنند. برداشتهاي متفاوت و مختلفي از اين پيشنهاد شد اما به آنچه مدنظر من بود، کمتر پرداخته شد. دقت کنيد اينکه نقد بشود يا نشود، بحثي است که کاري به درستي و غلطي آن ندارم ولي ميگويم ربطي به حرف من ندارد. اما حرف من اين بود که در ديدگاههاي غيرفقهي امام اعم از سياسي، اجتماعي، فرهنگي و ... نظام و چارچوبي وجود دارد که مسايل جهان فعلي را مطرح کرده و طبيعتا اعم از سياست است.
سيدحسن خميني خاطرنشان كرد: تاکيد من روي انديشه امام و مکتب امام، صرفا يک امر احساسي نيست، از اين جهت نيست که علقه پدري و فرزندي، مرا به چنين سخني کشانده باشد. البته به هر حال هر کسي پدرانش را دوست دارد و دوست دارد تذکر آنها در جامعه باقي بماند. ولي باور کنيد تمام تلاش من آن است که حقيقت را بيشتر دوست بدارم و از همين منظر است که ميگويم ما محتاج مکتب امام هستيم. امام به رحمت خدا رفته و محتاج من و شما نيست. ما و آينده محتاج اين انديشه و اين پرچم هستيم.
وي ادامه داد: بر اين مطلب هم استدلال دارم امام نقطه تلاقي سه آرزوي تاريخي امروزي ملت ماست؛ دينداري، آزادي و استقلال. انقلاب اسلامي اگر به خاطر اين سه پايه نبود، پيروز نميشد و اگر در هر يک از آنها خللي ايجاد شد، بقاي آن با مشکل مواجه ميشود؛ ضمن اينکه اين ديگر مکتب دوم نيست. در جامعه ديندار ما و از نگاه ما که دين را و اسلام را عامل سعادت ميدانيم، حرکتهاي دينستيز هم، باطل هستند و هم، محکوم به شکست. کما اينکه حرکتهاي گروهي که آزادي يا استقلال کشور را محدود ميکند و از محدوده اسلامي آن را ضعيفتر ميکند، هم، محکوم به شکست است و هم، از منظر ديني باطل است. اميرالمومنين ميفرمايد؛ «لاتکن عبد غيرک و قد خلقک الله حرا» عبد و دست ستبر غير از خودت نباش؛ چراکه خدا تو را آزاد آفريده است.
وي افزود: حال اين نقطه تلاقي که سعادت آينده ما در گرو رسيدن به آن است، داراي پرچم و عَلَمي است که ميتوان زير آن بود و آن را نگاه داشت تا راه گم نشود. آنها که اين عَلَم را نميخواهند در حقيقت خود را از پتانسيل اجتماعي تعيينکننده محروم کردهاند و قطعا راه را گم خواهند کرد.
يادگار حضرت امام با اشاره به اينكه «بحث درباره قسمتهاي مختلف انديشه امام(ره) يا به تعبير من، مکتب امام نياز به بسط و توضيح بيشتر دارد» اظهار كرد: آراي امام(ره) مثل آزاديهاي اجتماعي، آزاديهاي سياسي، حق راي مردم و دخالت آنها در نظام سياسي از مسايلي هستند که ميشود پاسخش را در مکتب امام(ره) يافت. باتوجه به اين نکته آنهايي هم که امروز آراي امام(ره) را نفي و يک طايفه نيستند، گروهي اصل دين و گروهي نيز حضور دين در عرصه اجتماع را نفي ميکنند و معتقدند دين مربوط به روابط فرد با خداست و گروهي هم مکتب امام را نفي ميکنند در حالي که به سکولاريسم هم معتقد نيستند. اين دسته هم از مکتب امام خميني(ره) خارج شدهاند. در مکتب امام، نقش دين، نقش مردم، نقش روحانيت، نقش اقشار سياسي، نظامي، اقتصادي و ... تعريف شده است. هرکه به قسمتي از آن بپردازد و قسمت ديگرش را نفي کند، به مکتب امام خميني پشت کردن است. اعتراض من به برخي از برداشتهاي سالهاي اخير، از همين منظر است که مصداق «نومن ببعض و نکفر ببعض» شدهاند، به وجهههاي نفي سکولاريسم در انديشه امام ميپردازند ولي به وجهههاي حق مردم اشاره نميکنند.
وي درباره بزرگترين آسيبي که ممکن است در اين مسير متوجه استفاده از مکتب امام (ره) شود، گفت: ما امروز با سوالات جديدي مواجهيم که براي پاسخ به اين پرسشهاي جديد نبايد دنبال پاسخهاي از پيش داده شده باشيم. اين همان نکتهاي است که من روي آن تاکيد دارم و البته امروز هم بسياري به خلاف اين روش متوسل ميشوند. چنانکه براي اتفاقي که امروز افتاده دنبال پاسخي از پيش داده شده ميگردند. اين تنها مختص به مکتب و آراي امام (ره) نيست. در مورد مکتب امام صادق(ع) هم صدق ميکند. امروز اتفاقي سياسي و اجتماعي ميافتد و برخي مجتهدان به دنبال پاسخي ميگردند که از ابتدا مطرح بوده انگار که پاسخ را از قبل گذاشتهاند لاي کتاب و حالا تنها کار شما اين است که لاي کتابها را بگرديد و پاسخ را پيدا کنيد. ما در طول تاريخ با سوالات جديدي مواجه شده و ميشويم که به سه طريق ميتوان به آنها پاسخ داد.
وي خاطرنشان كرد: رويکرد اول همان است که گفتم. گشتن دنبال پاسخهاي از پيش دادهشده که اين روش، روش اهل حديث و برخي نحلههاي اهل سنت و سلفيهاست. روش دوم اين است که اصلا به گذشته کاري نداشته باشيم و به همه متون گذشته پشتپا بزنيم، بگوييم کاري به آنها نداريم و دنبال جواب جديد هستيم. راه سومي هم وجود دارد و آن اين است که ما با حمايت و تکيه بر متون تجربهها و داشتههاي خودمان به دنبال پاسخ جديد باشيم و اين همان اجتهادي است که ميگويم و همان روشي است که در کلام ائمه اطهار عليهماالسلام مورد تاکيد است؛ مثلا امام به زواره يا يونسبنعبدالرحمن ميفرمايد؛ «برويد در مسجد بنشينيد و حوايج شرعي مردم را با اجتهاد حل کنيد.» در جايي ميفرمايند؛ «ما اصول را ميگوييم و شما از آنها فروع را استخراج کنيد.»
سيدحسن خميني افزود: مثلا امروز تلويزيون، راديو و ماهواره پديد ميآيد که ما از سه منظر ميتوانيم با آن مواجه شويم. يک روش اين است که در متون گذشته بگرديم ببينيم حکم راديو يا تلويزيون چيست. وقتي در متون و کتاب مقدس ميگرديم و چيزي پيدا نميکنيم، يا اصل را بر حرمت ميگذاريم يا حليت. به اين معنا که بگوييم هرچه گفته نشده حلال است يا هر آنچه گفته نشده حرام است. راه ديگر اين است که بگوييم متون ما متعلق به دنياي قديم است و دنياي جديد، ادبيات جديد ميخواهد و متون گذشته در مقابل اين پرسشها پاسخگو نيست اين انديشه به نفي دين و مکتب ميانجامد. راه سومي هم هست مبني بر اينکه ما عمومات و مطلقاتي را که در متون گذشته وجود دارد مورد اتکا و توجه قرار دهيم و بر آن مبنا اجتهاد کنيم. مثلا بگوييم راديو فينفسه اشکال ندارد اما اگر از آن استفاده حرام شود، حرام است. بر اين مبنا در استفاده از راديو، رعايت شرايطي است که مطلقات و عمومات مکتب بر آن تاکيد دارد و همين جا عرض کنم که اين در اجتهاد شيعه جايگاه رفيعي دارد. پذيرش بناي عقلا، توقيفي نبودن عقود و بسياري ديگر از مسائل که الان مجال طرحش نيست، از اموري است که اجتهاد را پويا ميکند. تاکيد امام بر نقش زمان و مکان در اجتهاد و تغييراتي که اين دو عنصر در حکم و موضوعات شرعي ميدهند، بايد در جاي خود مورد بحث قرار گيرد.
وي در مورد مکتب حضرت امام نيز اظهار كرد: ما نبايد امروز بگوييم انتظار امام(ره) از جامعه امروز ما چيست. پاسخهاي امام(ره) مربوط به قضيههاي واقع شده روزگار خودشان است، اما مکتب امام(ره) براي امروز هم پاسخ دارد. همانطور که مکتب شيعه براي هر زمان و هر جغرافيا پاسخ دارد. اگر الان بپرسيم امام صادق (ع) درباره امروز چه گفته خب معلوم است، امام صادق(ع) که مشخصا با ذکر جزئيات راجع به امروز چيزي نگفتهاند، اما مکتب امام صادق(ع) براي امروز پاسخ دارد. اگر ما فرد را به عنوان فرد ببينيم به سلفيگري يا نفي ميرسيم. يا بايد بگوييم او به درد ما نميخورد و بايد کنار بگذاريم و تنها از منظر تاريخي به آن نگاه کنيم. در حالي که روش درست اين است که بگوييم مکتب تشيع براي هميشه تاريخ پاسخ دارد چنانکه مکتب امام براي امروز پاسخي در خور دارد.
وي درباره اينكه اجازه اجتهاد در آراي امام به چه کساني بايد داده شود؟ خاطرنشان كرد: شرط اجتهاد در اين مکتب همان شرايط اجتهاد در ساير مکتبهاست. الان چه کساني اجازه اجتهاد در مکتب تشيع را دارند؟ طبيعتا کساني که درسش را خوانده و اصول اوليهاش را بلد باشند، متدش را بدانند و بخواهند با دانشي که در اين زمينه دارند از مکتب استفاده کنند؛ فکر نميکنم چندان مساله پيچيدهاي باشد.
يادگار حضرت امام ادامه داد: ما در فقه علاوه بر همه روشهاي رايج، يک متد ارزشمند، داريم به نام «مذاق شارع». در بسياري موارد، فقيهي که هفتاد سال با کلمات شارع سروکار دارد، ميگويد؛ از مذاق شارع در اين مورد چنين استفاده ميشود. به همين سبب است که ما محتاج نظرات کساني هستيم که هفتاد سال با امام بودهاند، وقتي آنها ميگويند؛ «امام چنين بود» اين بسيار در اجتهاد ما در مکتب امام، موثر است؛ چراکه اين اگرچه مستقيما از رفتار يا کردار و يا گفتار امام خبر نميدهد، ولي تشريح مذاق مکتب امام است.
وي درباره انتظار مکتب امام(ره) از حوزه و آسيبهايي كه حوزه در نگاه اين مكتب با آن روبهروست، با بيان اينكه«بهتر ميدانم از حوزه به عنوان نهاد روحانيت ياد کنم» اظهار كرد: از ديرباز در جامعه ما نهادي به نام روحانيت به وجود آمده که وقتي تشيع در جامعه، عام و فراگير شد، اين نهاد اهميت بيشتري يافت و حق زيادي به گردن جامعه ايران دارد. در هر دورهاي کساني قصد حذف اين نهاد را داشتهاند و تلاشهايي هم کردند؛ چراکه فکر ميکردند اين نهاد قابل حذف است. در حالي که نهاد روحانيت به خاطر ريشه بسيار محکمي که در پايگاه اجتماعي و ديني داشت قابل حذف نبود و از اين رو تلاشهايي هم که به صورت فرهنگي و هم غيرفرهنگي براي حذف آن سامان داده شد، به نتيجه نرسيد. مثلا در دوره رضاشاه، عمامه را از سر برميداشتند و در دورههاي بعد کارهاي گستردهتر ميکردند تا اينگونه القاء کنند، اينها عقبافتاده هستند؛ به ويژه در دوره مشروطيت که شتابان به سوي غربيشدن ميرفتند. واژههاي سکولار و ديگر تعابير بعدها مورد استفاده قرار گرفت مسالهاي که در آن دوره مطرح ميکردند اين بود که اينها عقبافتاده هستند. اما بهرغم اين تلاشها تاثيرات اجتماعي در هر دورهاي از نهاد روحانيت منفک نبوده مثلا ميبينيد اصل مشروطه به واسطه نهاد روحانيت شکل گرفته است.
وي يادآور شد: آخوند خراساني، مرحوم طباطبايي، مرحوم بهبهاني و مرحوم حاج شيخفضلالله نوري، نمايندگان نهاد روحانيت بودند که در مشروطه ايفاي نقش کردند. حضور روحانيت در دوره خفقان و استبداد صغير هم روشن و بارز است. مقاومت ثقهالاسلام در تبريز و مرحوم مدرس از اين جملهاند. جلوتر که بياييم علت عدم انفکاک آذربايجان از ايران، روحانيت و به طور مشخص مرجعيت بوده است. وفات مرحوم آيتالله العظمي سيد ابوالحسن اصفهاني در سال 1325، آذربايجان را اعم از مليون و متدينين سوگوار ميکند. در واقع علت عدم منفک شدن آذربايجان از ايران، ايشان بودند و اين يکي از حقوق بزرگي است که نهاد مرجعيت به گردن ملت ايران دارد وگرنه امروز آذربايجان مثل سرزمينهاي شمال رود ارس، کشور خودمختار ديگري بود.
وي افزود: اين نقش و تاثير را در ايام و رويدادهاي پيش از کودتاي 28 مرداد از جمله ملي کردن نفت ميبينم که مرحوم کاشاني به عنوان نمايندهاي از نهاد روحانيت چقدر تاثيرگذار بود و در شکاف بين ملّيون و مذهبيون کودتاي 28 مرداد شکل گرفت. نمونه آخر هم سالهاي منتهي به انقلاب بود که تفکر حذف روحانيت اوج گرفت اما مردم، انقلاب کردند. در اين ميان بدبينترين تحليلگران اگر منصفانه به اين رويداد نگاه کنند، نميتوانند چشم خود را بر تاثير نهاد روحانيت در انقلاب اسلامي ببندند و اذعان ميکنند اگر روحانيت نبود در جامعه ايران اينچنين حرکت عميقي پديد نميآمد.
سيدحسن خميني درباره بعد از انقلاب نيز گفت: بعد از انقلاب هم همينگونه بود. مطمئن باشيد نهاد روحانيت که يکي از پايگاههاي مولد و موسسش حوزه علميه است اين نقش را ادامه ميدهد. اما نکتهاي که امروز در صحبتهاي مراجع مطرح است اين است که نهاد روحانيت بايد مستقل از دولتها بوده و زيرنظر دولتها واقع نشود البته من به جد معتقدم حوزه علميه و نهاد روحانيت از دولت مستقل است و اگر احيانا دغدغهاي و ابراز نگراني وجود دارد براي اين است که دولتي نشود نه اينکه دولتي شدهاند. حوزههاي علميه هميشه با چيزي که نميخواهند و نميپسندند کمترين همکاري را دارند.
وي خاطرنشان كرد: پس انتظار از ديدگاه مکتب امام(ره) اين است که نهاد روحانيت به عنوان سخنگوي مردم حقوق مردم را مطالبه کند. هم حقوق ديني و هم حقوق دنيوي که البته دين براي روحانيت تعريف کرده، اتفاقا اين موردي است که نهاد روحانيت را تاثيرگذار کرده است. براي مثال به بحث «عدالت» هم، ميتوان کانتي نگاه کرد و هم، ميتوان گفت عدالت وظيفهاي صددرصد اسلامي و ديني بوده، وظيفهاي است که خداوند خواسته و اراده کرده است. مبارزه با ظلم هم همين است. اينکه نهاد روحانيت به برخي ظواهر حساسيت دارد به اين دليل است که زاويه نگاهش زاويه ديني است. اين انتظار که نهاد روحانيت نسبت به ظواهر شرع حساسيت نداشته باشد انتظار بيجايي است؛ البته نبايد به ظواهر شرع بسنده شود اما اين بدان معنا نيست که به ظواهر شرعي توجه نداشته باشد که به اعتقاد من تا نقطه مطلوب فاصله داريم اما نميتوانيم بگوييم مجموعه حوزه و نهاد روحانيت در مسير گمراه شدهاي قرار دارد و به گمراهي افتاده؛ چراکه اينگونه نيست.
وي تاكيد كرد: به اعتقاد من حوزه علميه با همه فراز و فرودي که داشته، نه تنها دولتي نشده، بلکه به شدت هم نسبت به اين مساله حساسيت و مقاومت دارد و در اين ميان نقش ممتاز مراجع تقليد، تعيينکننده است، علاوه بر اين عامه روحانيون مشکلات مردم را هم، ميدانند و هم، به عينه لمس ميکنند؛ چراکه در ميان مردم زندگي ميکنند و به خوبي ميدانند حياتشان در گرو اين است که زبان و مطالبهکننده خواستههاي مردم باشند.
يادگار حضرت امام درباره حقوق مردم بر گردن نهاد روحانيت نيز گفت: جايگاه روحانيت همان جايگاهي است که نهاد دين دارد و از اين منظر مردم بايد هر آنچه را که از دين مطالبه ميکنند از اين نهاد هم مطالبه کنند. انتظار مردم از دين چيست؟ همان انتظار از کساني است که به نوعي زبان دين هستند. مردم همان حقي را بر دينداران دارند که بر دين دارند.چنين است و طبيعي است که وقتي دين در عرصه اجتماعي وارد ميشود مردم انتظار زندگي بهتر داشته باشند. انتظار رفع فقر اقتصادي، فقر فرهنگي و فقر اخلاقي را داشته باشند. چنان که وقتي مردم به يک دين، متدين شوند، انتظار دارند که آسايش دنيا و آخرت آنها را پديد آورد و دقيقا به همين جهت است که چون دين ميتواند مشکلگشا باشد، در جامعه باقي ميماند و ادياني که دروغين بودهاند از بين رفتهاند.
وي در عين حال خاطرنشان كرد: البته توجه کنيد که يکي از آفتهايي که ممکن است نهاد روحانيت را با مشکل مواجه کند سنتهاي غيرديني جامعه است که با ارزشهاي ديني اشتباه گرفته ميشود و بر پايه اين اشتباه هر چيز جديدي با مقاومت جدي از سوي متدينين مواجه ميشود و اين سوال مطرح نميشود که آيا اين پديده مقولهاي ديني يا امري ديني هست يا نه؟ اشتباه گرفتن اين امر باعث ميشود دينداران با ابزار دين به دفاع از سنت بپردازند در حالي که اصلا لزومي ندارد. وظيفه روحانيت دفاع از دين است نه سنت. البته بحمدالله سنتگراها هم قدرت دارند، هم تريبون و جاي دفاع و خود بايد از خود دفاع کنند که البته به شوخي بگويم ما ميبينيم که بزرگترين مدافعين سنتگرايي خود در قلب مدرنيسم نشستهاند.
وي افزود: بنده بسياري از ارزشهاي سنتي جامعه خودمان را دوست دارم. به واقع اين سنتها آنقدر براي ما عزيز است که قطعا بدون آنها نميتوانم زندگي کنم. اما اين نکته مهم است که ما به عنوان نهاد دين و نهاد روحانيت مدافع سنتهاي غيرديني جامعه نيستيم. مگر اينکه احساس کنيم اينها خاکريزهايي هستند که از بين رفتن آنها از بين رفتن ارزشهاي ديني را به دنبال دارد. ارزشهاي ديني ميتوانند در قالب سنتهاي جامعه ايران يا جامعه مالزي، لبنان يا عراق هم شکل بگيرند. اينکه دينداران به جاي دفاع از ارزشهاي ديني، پاسدار سنتهاي غيرديني شوند مسالهساز شده و روحانيت به اين متهم ميشود که توانايي ارتباط با دنياي جديد را ندارد، توانايي پيشرفت و پذيرش چيزهاي جديد را ندارد و اين اتهامات پايهاي ميشود تا بر مبناي آن بگويند دوره حضور روحانيت و جامعه ديندار به سر آمده اما نميدانند اگر متدينين در اين جايگاه نبودند چه مقدار مشکل به ويژه در ذهنيت جامعه ديندار پديد ميآمد.
سيدحسن خميني افزود: البته اينکه بخواهيم تمام آنچه را که در 30 سال گذشته اتفاق افتاده مورد برسي قرار دهيم بحث مفصلي پيش ميآيد؛ چراکه ابتدا بايد رويدادها را در حوزههاي مختلف شاخهشاخه کنيم و بعد در مورد آن وارد بحث و گفتوگو شويم. اما شرايط موجود اجازه تصوير شرايط آن فضاها را نميدهد چه برسد به اينکه بعد از تصوير کردن به نقد هم بپردازيم. يک مثالي براي شما بزنم، ببينيد من و شما بالاي يک درخت هستيم. همه قرائن و شواهد عقلايي حاکي از اين است که با توفاني که در راه است درخت ميشکند و اگر ما روي درخت بمانيم با افتادن درخت ميميريم. اگر هم بخواهيم از درخت پايين بپريم دست و پايمان خواهد شکست. اينجا حکم عقلايي چيست؟ اين است که بايد براي نجات جان از درخت به زمين پريد، من ميپرم و شما نميپريد، پاي من ميشکند اما از قضا درخت نميشکند و شما سالم ميمانيد. اينجا ديگر نميتوان به آن کس که پريده خرده گرفت؛ چراکه تصميم عقلايي جامعه عقلايي در آن شرايط و آن فضا، آن تصميم بود. اگر گذر زمان نشان داد تصميم، اشتباه بوده، به اين معنا نيست که تصميمگيرنده اشتباه کرده است. بايد توجه داشت شرايط امروز جامعه ما اجازه تصوير شرايط سابق را به ما نميدهد؛ چراکه هرچه بگوييم مشابهسازي ميشود و به جاي حل مساله، درگيري ايجاد ميکند. بررسي اين موضوعات شرايط آرامي ميطلبد که وقتي به وجود بيايد به اعتقاد بنده بسياري از امور قابل دفاع است. مثل مثالي که مطرح کردم. البته من نميگويم همه امور اينگونه است.
وي درباره آسيبهاي ديگري كه ممکن است بر سر راه حوزه باشد نيز گفت: ببينيد آنچه ما انجام ميدهيم، ميآموزيم يا رفتار ميکنيم يا آلياند يا اصالي. آلي به اين معني است که آلت و ابزار هستند و اصالي يعني خودشان اصالت دارند و به خاطر خودشان، آنها را انجام ميدهيم. درسهاي روحانيت آلي است و آنچه اصالت دارد اين است که روحانيت پس از تلمذ و آموختن دروس آلي به ميان مردم برگشته و آنها را به دين دعوت کنند که طبيعتا نخست خود بايد ديندار باشند.
وي افزود: روحانيون اصلا تفقه ميکنند تا جامعه را به دين دعوت کنند. دغدغه بنده و نهاد روحانيت دغدغه دين جامعه است. اما دين نهتنها به معناي ظواهر بلکه به معناي؛ اعتقادات ديني مردم، رفتارهاي ديني مردم، يعني رفتاري که دين از جامعه انتظار دارد و اعمال و ظواهري است که در دين و نظام ديني وجود دارد. از حيث اجتماعي هم اينکه رابطه شخصيتهاي حقيقي و حقوقي بايد مطابق ارزشهاي ديني باشد.
يادگار حضرت امام خاطرنشان كرد: توجه کنيد جامعه ديني جامعهاي است که همه روابط آن بر مبناي ارزشها و هنجارهاي ديني باشد. در آن ظلم نباشد، کسي از گفتن حرف خويش نترسد، در آن ربا و رشوه نباشد، حجاب و عفاف بر آن حکمفرما باشد، دروغ و غيبت و تهمت در آن رواج نداشته باشد، مردم به عبادت واجب شرعي عامل باشند. از محرمات شرعي اجتناب کنند. فقر در آن ريشهکن شده باشد، زن و مرد آن جامعه احساس امنيت کنند. احساس آرامش کنند. هر کسي مطمئن باشد که اگر حقي از او ضايع شد، بدون هيچ هزينهاي ميتواند حق خود را بازپس بگيرد، قوانين آن مطابق با حکم اسلام باشد، مردم در سرنوشت خويش سهيم باشند و اين سهيم بودن را لمس کنند، کارشناس دينشناس بر روابط جامعه نظارت کند و هيچکس از مشکلات معيشتي رنج نکشد. دينداران دغدغه ديني بودن جامعه را دارند و اگر هرکس را خارج از دايره ارزشهاي ديني ببينند، رنج ميکشند.
وي درمورد جدي بودن خطر افراطيها به عنوان يکي از آسيبهايي که ميتواند متوجه نهاد روحانيت شود، با بيان اينكه « اول بايد افراط را معني کنيم» ادامه داد: مسالهاي که ما امروز داريم در دو اصطلاح علت غايي و علت فاعلي خلاصه ميشود. علت غايي يعني هدف و علت فاعلي يعني علت انجامدهندهاي که براي رسيدن به هدف لازم است. به اين معنا که اگر هدفي نباشد تحرکي نخواهد بود، اگر غايتي نباشد فاعليتي رخ نميدهد و درستترين ميزان بر آنکه تشخيص دهيم چه کاري عاقلانه است تناسب علت غايي و علت فاعلي است؛ به بيان ديگر ما به اموري عاقلانه ميگوييم که بين غايت و فاعليتش دفاعياتش تناسب باشد؛ بنابراين با اين مقوله رويکرد افراطي به رويکردي ميگويند که بين غايت و فاعليت آن تناسب نيست. براي مثال من ميخواهم شما را به خوردن خرما دعوت کنم. يک راهش اين است که ظرف خرما را پيش بياورم و بگويم بفرماييد خرما ميل کنيد و به زبان خوش شما را قانع کنم که آن را بخوريد (و اتفاقا اگر قانع شديد، خودتان دنبال آن ميآييد و چه بسا شما طالب شويد و حتي حاضر باشيد براي آن هزينه بدهيد) و راه دوم اين است که به زور خرما را به گلوي شما فرو کنم. اين غايت با اين فاعليت تناسبي ندارد؛ بنابراين اگر فاعليت فاعل از غايت شديدتر بود افراط پيش ميآيد به تعبير ديگر هزينهاي بيش از لزوم براي چيزي پرداختن، افراط است. يعني جايي که ميشود با 100 تومان وارد شد 100 هزار تومان بدهيم. حرکت افراطي در حوزه قانون و امور تقنيني اين است که بدون رعايت قانون حرکت شود. البته قوانين بايد خودشان، خودشان را اصلاح کنند و راه اصلاح خود را باز بگذارند وگرنه جامعه را به افراط ميکشاند. عکس اين مساله هم صادق است. اينکه شما بخواهيد براي خريد زميني تلاش کنيد که 10 ميليون است در حالي که دو ميليون بيشتر نداريد. خب اين رفتار هم غيرعاقلانه است؛ چراکه هزينهاي که لازم است پرداخت کنيم، نداريم.
وي تاكيد كرد: هدف نظام روحانيت اين است که جامعه را به دين و دينداري برگرداند. وقتي تلاشهايي که در اين حوزه ميشود خيلي تناسبي با علت غايي نداشته باشد، يا حرکتي افراطي است و يا حرکتي تفريطي و کمترين نتيجه آن نائل نشدن به هدف است. حال با توجه به اين تعريف، افراطيگري اولين مشکلش تحميل هزينهاي غيرلازم است، در ثاني، باعث ميشود کساني که بايد هزينه را بپردازند (که طبعا در حوزه مسائل اجتماعي، عامه مردم هستند) از پرداخت هزينه سر باز بزنند و طبعا به نتيجه نائل نشوند در حالي که اگر جامعه هزينه لازم را بخواهد بپردازد، با کمال ميل ميپذيرد. به همين سبب است که بايد گفت؛ افراطيگري هم، غيرلازم است و هم، مضر و هم، جامعه را نسبت به نتايج بدبين ميکند. اگر نگاهي به تاريخ صفويه بيندازيم، در اين زمينه درسآموز است.
وي با بيان اينكه « هم تفکري ميتواند افراطي باشد و هم افراطيگري در حوزه اجرا و عمل باشد» اظهار كرد: تفکر افراطي يعني تفکري فراتر از قانون، وقتي حق مسلم مردم در انديشهاي ناديده گرفته ميشود، اين تفکر افراطي است. چنانکه وقتي حق شارع رد ميشود، تفکر افراطي است. پس تفکرهاي افراطي، مليگراييهاي سکولار و فاشيسم هر دو از يک آبشخور سيراب ميشوند. البته طبيعي است که تفکر زمينه عملکردهاي افراطي ميشود. يکي از اين تفکرات که امروز خطرناک است و توسط مراجع که اصليترين پايگاه حفظ دين هستند، نسبت به آن هشدار داده شده است، بسط دادن به عرفانهاي دروغين و ادعاهاي واهي نسبت به ارتباط با مراکز غيبي از جمله حضرت بقيهالله الاعظم ارواحنا فداه و ... است. جا دارد جدا به زمينه پيدايش بهائيت انديشيده شود. پيدايش تفکر بابيت و بهائيت يک شبه پديد نيامده است. البته انديشه شيخيه اعتقاد به رکن رابع و رابطه دروغين با امام زمان تحت عنوان «باب» يعني در امام زمان رواج پيدا ميکند، بعد از زمينه پيدايش مکتب دروغين بهائيت فراهم ميشود.
يادگار حضرت امام تاكيد كرد: هشدار عالمان دين نسبت به رواج خرافات، وعده ظهور و بروز يا خوابنما شدنها و غيره نيست مگر با عنايت به آنچه از اين خرافه پديد ميآيد. جا دارد در اينجا از مرحوم آيتالله توسلي هم ياد کنم که در اين زمينه به موقع هشدار دادند.
کد مطلب: 2233
آدرس مطلب: http://titronline.ir/vdcb.fb5urhb5fiupr.html?2233